15 عبارت زبان انگلیسی برای بیان احساسات

Happy – شاد

Flying High

Very happy

خوشحالی بیش از حد

.She’s flying high after the successful product launch

او پس از عرضه موفق محصول خیلی خوشحال شده.

Pumped up

Very excited about something

از موضوعی هیجان زده بودن

.He’s pumped up for his first half-marathon race this weekend

او برای اولین مسابقه نیمه ماراتن آخر همین هفته خود را آماده کرده است.

Fool’s paradise

A situation when someone is happy because they’re ignoring a problem or fail to realize its existence

الکی خوش بودن

He’s been living in fool’s paradise since he started trading stocks, expecting to make millions even though he doesn’t have investing experience

او از زمانی که معاملات سهام را شروع کرده الکی خوشه و با وجود اینکه تجربه سرمایه گذاری نداره، انتظار داره میلیون ها درآمد داشته باشه.

 

Sad – ناراحت

Be down in the dumps

To feel unhappy or without hope

ناراحت و ناامید بودن

.I always feel down in the dumps when I go back to work after a long weekend

همیشه وقتی بعد از تعطیلات طولانی آخر هفته به سر کار برمی گردم، احساس ناراحتی می کنم. (احساس خوبی ندارم)

Be at the end of your rope (American)

And

Be at the end of your tether (British)

.To feel very upset because you’re no longer able to deal with a difficult situation

آخر خط بودن – بیش از حد نا امید بودن

.Helen is at the end of her rope after looking for a job for months without any luck

هلن پس از ماه‌ها جستجوی کار بدون هیچ شانسی دیگه به انتهای خط رسیده. (خیلی نا امید شده)

Grief-stricken

Extremely sad

بیش از حد ناراحت بودن

After his partner died in a car accident, he was left grief-stricken

 پس از مرگ همسرش در یک تصادف رانندگی، خیلی غمگین بود.

 

Angry – عصبانی

Bite someone’s head off

To respond with anger to someone

با عصبانیت جواب کسی را دادن

I just asked one question to confirm his request, and my boss bit my head off

من فقط برای تایید درخواستش یک سوال پرسیدم و رئیسم با عصبانیت باهام برخورد کرد. (از کوره در رفت و باهام بد صحبت کرد)

Black mood

To be irritable, angry or depressed

زودرنج، عصبانی یا افسرده بودن

She’s scared to ask for a day off as her boss is in a black mood today

او می‌ترسد درخواست مرخصی خود را ارائه کند، زیرا رئیسش امروز حال و روز خوبی ندارد.

Drive up the wall

To annoy or irritate someone

کسی را آزار دادن یا اذیت کردن

His constant whining drove me up the wall, so I left

ناله‌های مداوم او اذیتم کرد، واسه همین رفتم.

 

Scared – ترسیده

 

Have/get/feel butterflies in your stomach

To feel very nervous or excited about something that you have to do, especially something important

اضطراب و استرس برای انجام کاری، به خصوص وقتی کار مهمی باشد.

I’m going to have the first meeting with a big client tomorrow, and I’m feeling butterflies in my stomach.

فردا قرار است اولین جلسه را با یک موکل بزرگ داشته باشم به همین خاطر احساس اضطراب و استرس زیادی دارم.

 Afraid of your own shadow

Very easily frightened

کسی که خیلی زود می ترسد (در فارسی ضرب المثلی داریم که می گوید: طرف از سایه خودش هم می ترسد.)

After reading “Dracula,” she became afraid of her own shadow.

پس از خواندن "دراکولا" از سایه خودش هم می ترسید.

Petrified of

کسی که از شدت ترس نمی تواند حرکت کند یا تصمیم بگیرد.

In the “Harry Potter” series, Ron Weasley is petrified of spiders.

در مجموعه «هری پاتر»، ران ویزلی به شدت از عنکبوت ها  می ترسید.

Confused – آشفته

 

Feel out of it

To not feel in a state of one’s normal mind

از نظر ذهنی حالت غیرطبیعی داشتن

He just woke up from a night of heavy drinking and felt so out of it.

او به خاطر پر خوری در مشروب بیدار شد و احساس کرد که حالت طبیعی ندارد.

 Puzzle over

To think carefully about someone or something for a long time and try to understand them

فکر کردن درباره چیزی یا کسی برای مدت زمانی طولانی و تلاش برای درک مطلبی

I puzzled over the assignment for a few days before I decided to ask my professor for clarification.

چند روزی در مورد این تکلیف گیج بودم تا اینکه تصمیم گرفتم از استادم توضیح بخواهم.

 Ambivalent about

Feeling two different things about someone or something at the same time, for example, that you like them and dislike them

درباره موضوع یا شخصی در آن واحد دو فکر متضاد داشتن (مثلا هم از کسی خوشتان بیاید هم بدتان بیاید)

He’s ambivalent about quitting his job to start his own business; he wants his freedom, but there are risks.

او در مورد ترک شغل خود برای راه اندازی کسب و کار خود دوچار دوگانگی شده است. او آزادی خود را می خواهد، اما خطراتی هم وجود دارد.

 

عبارات پیچیده زبان انگلیسی باعث می شود راحت تر پیامتان را به مخاطب برسانید و این شانس را داشته باشید که انگلیسی زبان ها و کارفرمایان را تحت تاثیر قرار بدهید. با این 15 عبارت شروع کنید تا خانواده، دوستان، همکاران یا حتی غریبه ها بدانند شما دقیقا چه احساسی دارید.

الان بگو چه احساسی داری؟!


تاریخ انتشار: 1402/04/02


شکیبا باشید...